کوچه روبرو
نام ها یک به یک از برابر دیده ام در صفی عجیب عبور می کنند . نام ها یک به یک در میان سوگ و درد با کمی بهانه و صدهزار موج غم عبورر می کنند . نام ها یک به یک در صفی غریب میان بهت و اشک و ناله های زار مادرم عبور می کنند . در انتهای صف و آخرین وداع با پدر و روز داغ و تشنه ی منا نام ها یک به یک شبیه هم به احترام مادرم ، برادرم و گریه های بی امان خواهرم بهت می کنند زمان نمی رود نام ها یک به یک شبیه پدر شدند ؛ در همان صف غریب . و چهره ها چهره های آن همه پدر ؛ آن همه برادر آن مادران و کودکی که مانده است جنازه اش به روی دست مادری - زائری در پناه امن سرزمین روشن خدا و مادرک بهت در گلو شبیه مادرم شده شبیه مادرم به وقت یاس نا تمام یا همان بغض در گلو چرا ؟ چرا ؟ نام ها یک به یک در غریب ترین صف زمین از برابر دیده ام عبور می کنند در انتهای صف و ابتدای آن و در تمام سطرهای آن صف عجیب نام ها شبیه هم شبیه چهره ی پدر شدند .
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |